امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

امیرعلی نفس مامان وبابا

بدون عنوان

بالاخره اسباب کشيمونم تموم شدوجاگيرشديم ولي خداييش بابچه اسباب کشي خيلي سخته تامي اومدم جمع وجورکنم ياگشنه بودياتشنه بودياخوابش مياومد خلاصه دوهفته دستم به جمع وجورکردن بود اميرعلي جونمم وقتي وسايلوآورده بوديم پاش گيرکردبه قالي لوله شده وباصورت اومدروزمين وازدهنش کلي خون اومدکه کلي ناراحتمون کرد اميرعلي جونم دوتادندون ازدندوناي آسيابيش دراومديکي ژايين سمت راست ويکي هم بالاسمت چپ مبارکت باشه عزيزمامان يک هفته قبل ازاسباب کشي هم رفتيم تهران خونه خاله نازي کلي خوش گذشت اميرعلي هم يه عالمه براخالش خرابکاري کرداينم عکسش توحياط خونه خاله نازي عزيزمامان تقريباديگه بيشترکلمه هاروميگه دورخودش ميچرخه وکله معلق ميزنه بعدشم واميسته وب...
25 بهمن 1390

حساب بانکی

چندروزپیش یه حساب بانکی برای پسرم بازکردم(مسکن جوانان)که بایدماهیانه موجودیشوافزایش بدم.انشالله وقتی بزرگ شدبدردش بخوره ...
30 دی 1390

16ماهگی

امیرعلی گلم بایدمامانیوببخشی که دوربه دوربه وبلاگت سرمیزنم آخه قراره اسباب کشی کنیم دارم جمع وجورمیکنم زیادوقت ندارم پسرگلم وارد16ماهگیش شدمبارکت باشه عزیزم عزیزمامان یک هفته هست که سرماخورده وتب داشت لثه هاشم خیلیییی ورم کرده وقرمزشده فکرکنم میخواددندون درآره ولی کی خدامیدونه چون الان نزدیک دوسه هفته میشه که لثه هاش اینجوریه انشالله سرماخوردگیشم زودی خوب بشه امیرعلی دعاکردنم یادگرفته دستای نازوکوچولوشومیبره روبه آسمون وخداروشکرمیکنه ...
28 دی 1390

کچل مامان

موهای گل پسری بلندشده بودمنم دوباره چندروزی بورهمین که به موهاش نگاه میکردم تب ولرزآرایشگاه بردنشوگریه های سرسام آورش می اومدسراغم. دیشب به بابامحمدگفتم موهاشوخودش ماشین کنه که خداروشکرقبول کرد(امیرعلی که گریه میکنه دلش طاقت نمیاره)وگل پسروکچلش کردیم یه کمم گریه کردولی خداروشکربه خوبی وخوشی تموم شدولی دیشب وامروزبه باباییش کم محلی میکردوهی دست میذاشت روسرش ومیگفت بوواینم عکسش       اینم عکس امیرعلی وآرمان(پسرداییم)که دوپشته سوارسه چرخه شدن بالاخره بایدیه جوری دوتاشونوراضی میکردیم       دوتاکلمه دیگه هم به واژه نامه امیرعلی اضافه شده:هاپو=آپو        &nbs...
28 دی 1390

15ماهگی

دیروزدیدم از15ماهگی امیرعلی عکس نگرفتم همین که رفتم دوربینوآوردم امیرعلی هم سریع یه شلواری انداخت رو شونش وهی خودشوکج وراست میکردمثلامیخواست فیگوربگیره شلواره هم مثلاازاین خزهاهست که توآتلیه میندازن روشونشون اینم فیگورهاش     اینروزاهم عاشق ماشین بازی وتوپ بازی شده ماشینشوبرمیداره وهی دورخودش میچرخه وبازی میکنه.خیلی هم حسودوگداشده پسرای همسایمون که میان اینجااگه وسایلشوبردارن فوری میدوه ازشون میگیره بعدشم یه دونه میزنه پس گردنشون   اینم بازی جدید2012که امیرعلی اختراع کرده یه پشه کش برمیداره ویه شلواریابلوزی بهش آویزون میکنه وهی توهواتکونش میده   ...
7 دی 1390

واژه نامه امیرعلی

کلمه هایی که امیرعلی جون به زبون خودش میگه اسباب بازی=ابازی                     کتاب=تتاب  جوراب=جوجاب تاب=تابو آب=آبو حمام=امام نی نی=نانا                     ...
29 آذر 1390

الله

اینم عکس امیرعلیم که رفته بودمقنعه نمازسرش کرده بودوهی سجده میکردومیگفت الله ...
29 آذر 1390

محمدم دوست دارم.

کنارم هستی امادلم تنگ میشه هرلحظه خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه کنارم هستی وبازم بهونه هامومیگیرم میگم وای چقدرسرده میام دستاتومیگیرم یه وقت تنهانری جایی که ازتنهایی میمیرم ازاینجاتادم درهم بری دلشوره میگیرم فقط توفکراین عشقم توفکربودن باهم محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم میدونم که یه وقتایی دلت میگیره ازکارم روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم محمدعزیزم دوست دارم ...
25 آذر 1390

خبرای جدید

عزیزمامان چندروزنتونستم بیام برات بنویسم متاسفانه دایی بابایی (دایی جعفر)فوت کرده بودماهم درگیرمراسم بودیم دیروزهم سومش بودخدارحمتش کنه اینم شیطون مامان که وقتی دیددستش به دستگیره درنمیرسه رفت یه کوسن آوردگذاشت زیرپاش تامثلادروبازکنه وبره بابابزرگشوازخواب بیدارکنه قربون مغزکوچیکت بشم عزیزم اینم امیرعلی جونم باموتورش ...
25 آذر 1390