امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

امیرعلی نفس مامان وبابا

کج نشستن

نازمخمل مامان وقتی میخوادبازی کنه همش پاشوکج میذاره. میترسم آخرش پاهات کج بشه مامان جون ...
17 مرداد 1390

دکی

امروزامیرعلی دکی کردنویادگرفت وهی تندوتندباهمون دکی میکرد.قربونت بره مامان بااین کارای قشنگت ...
17 مرداد 1390

هنرهای گل پسر

 بابا.ماما میگه وقتی میریم طرف یخچال میگه آبه وقتی که یه چیزی میبینه ومیخوادمیگه من وجیغ میزنه تابهش بدیم وقتی خوابیده بهش میگم یاعلی دستمومیگیره ومیشینه بعدش پامیشه دست مردونه میده وقتی چیزخوردنی باشه میگه به به وقتی بهش میگم بزن قدش دستشوبلندمیکنه محکم میزنه کف دستم ازغریبه هاچیزی نمیگیره باهاشونم دست نمیده آهنگ که میشنوه سریع شروع میکنه خودشوتکون دادن وقتی میذارمش ومیرم بیرون موقعی که برمیگردم میچسبه بهم وهی بوس دوقلومیکنه سینه خیزمیره وهمه چیزومیریزه بهم هرجامیریم به ثانیه نکشیده پشت سرمونو اگه یکی اذیتش کنه یالپاشوبکنه سریع برمیگرده ومیزنتش اگه یه چیزی دستش باشه بهش بگیم بده باعصبانیت مینداز...
16 مرداد 1390

اوخ شدن جیگرطلا

دیروزناهارکه خوردیم امیرعلی گذاشتم روزمین بااسباب بازیاش بازی کنه خودمم برم ظرفهاروبشورم همینکه اومدم دست بکاربشم جیغش رفت بالا.من ازاینطرفوبابایی ازاونطرف دویدیم طرفش.بابایی که بلندش کرددیدیم آخی بااسباب بازی زده گوشه چشمم.خدارحم کردکه توچشمش نخورد فعلاکه یه مدتیه باوجودی که همش براش دعامیخونم وصدقه میدم بلادورسرش میگرده.انشالله بخیربگذره ...
15 مرداد 1390

هنرهای ده ماهگی امیرعلی

امیرعلی جون تازگیهابوس کردن یادگرفته بابایی بهش یادداده.البته همه کسوبوس نمیکنه فقط مامانی وبابایشو بعضی وقتامیادمیچسبه بهمون وهی بوسمون میکنه وقتی هم که چیزی میبینه دوست میداره دستشومیبره بالاوانگشتای کوچیک ونازشوجمع میکنه یعنی بیاپیش من ...
9 مرداد 1390

تفریح

پنج شنبه بامامان جون فروغ ایناوبی بی حمیده پسرعموامیروخانمش وخانواده خانمش رفتیم تفریح(قدمگاه سده)البته بقیه زودترازمارفته بودن ماهم چون بابایی کارداشت بعدارنهاررفتیم.شب هواسردبودولی درکل خوش گذشت جای همه نی نی هاخالی جعه برای برگشتن یه جاوایسادیم میوه بخوریم چون امیرعلی خسته بودوهی نق میزدمنوپسرگل پییاده نشدیم امیرعلی هی نق میزدوبهونه میگرفت بعدازچنددقیقه دیدم ساکت شده ویه دفعه یه سرفه ای کردهمین که نگاش کردم دیدم ای دادبیدادچشم زخمی که باسنجاق همیشه میزدم سرشونش تودهنشه سریع درش آوردم ولی هرچی گشتیم سنجاق روپیدانکردیم.خلاصه باخیالی که سنجاق افتاده روزمین وچون کوچیکه ماپیداش نمیکنیم خودمونوگول زدیم.وقتی هم رسیدیم بابایی گفت بریم دکتر عکس...
9 مرداد 1390

عیداول امیرعلی

امیرعلی جونم عیداولشو 6ماهه بودروزاول عیدچون خیلی جاهامجبوربودیم بریم وخیلی هم بغل شده بودآخرشب که اومدیم خونه واقعابدنش کوفته بوداینم عکسش ...
5 مرداد 1390

ختنه کردن امیرعلی

چون عسل مامانی 18روزتودستگاه بودوضعیف شده بودنتونستیم زودی ببریمش ختنش کنیم تقریبایک هفته بعدازواکسن دوماهگیش(10/10/89)من وباباییومادرجون فروغ امیرعلی بردیم برای ختنه کردن.دکتراصلااجازه ندادبریم داخل اتاق خیلی دلشوره داشتم آمپولشوکه زدیه جیغی زدولی بعدش دیگه صداش نیومدمنم فکرکردم ازشدت گریه غش کرده رفتم یواشکی تواتاقونگاه کردم دیدم گل پسرداره بازی میکنه ودکترم کارخودشوانجام میده. ختنه امیرعلی حلقه ای بودویک هفته بعدازختنه حلقش افتاد ...
5 مرداد 1390

زایمان

چون یه کم دوربانی نی وبلاگ آشناشدم نتونستم ازاول تولدپسرک گلم بنویسم ولی حالاهرموقع وقت کنم ازاول همه چیزومینویسم تاامیرعلی گلم بعدهاازاول زندگیشو بخونه وبدونه مامانی چقدردوستش داره روزی که دکتربهم گفت 17مهربیابرای زایمان هم خوشحال بودم هم خیلی استرس داشتم بالاخره هفدهم صبح زودرفتم بیمارستان اونجابعدازاینکه سرم وصل کردن ومعاینه کردن تازه یادشون اومدکه هنوزموقع زایمانم نیست منم که اعصابم حسابی خردشده بودواسترس داشتم روی نی نیم اثرگذاشت وطپش قلبش نامنظم شده بودتاعصراونجامنونگه داشتن گفتن برویه سونوبده اگه وضعیت نی نی نرمال بودمرخصی وگرنه بایدتاموقع زایمان اینجابستری وتحت نظرباشی که خداروشکرسونوخوب بودووضعیت نی نیم نرمال شده بودومارومرخص...
5 مرداد 1390