امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

امیرعلی نفس مامان وبابا

پسرک دوساله من

پسرک دوساله من16تادندون داره.الان چندوقته دستش دایماته دهنشه فکرکنم بخوادبازم دندون دربیاره پسرک دوساله من تموم میدونهاوخیابونهای شهروحفظه.وقتی نزدیکای جایی میرسیم آدرس میده میگه ازاینجامیریم خونه.ازاینجامیریم پارک و... پسرک دوساله من یه کلیپ موبایل ازپرش موتورهادیده فقط فکروذکرش اینه که موتوریه رفت بالاکوه افتادزمین کله شکست روزی ده باراین جمله رومیگه اگرم بریم خیابون کسی روببینیم یاکسی زنگ بزنه خونمون این موتوریه روباآب وتاب براش تعریف میکنه پسرک دوساله من میگه:میخوام برم مدسه(مدرسه)درس بخونم دگ دگ(دکتر)بشم پسرک دوساله من توخونه وقتی بازی میکنه دوتاماشیناشومیزنه بهم میگه مامان تفاسس(تصادف)کردن دیروزتوماشین بودیم یه تریلی ازکن...
18 آذر 1391

مشهد

جای همتون خالی امام رضاطلبیدمون وماهم یه دفعه ای راهی مشهدشدیم وامیرعلی هم مشهدی شد.خداروصدهزارمرتبه شکربه خاطراین سعادت بزرگ امیرعلی درلابی هتل درانتظارتحویل گرفتن اتاق امیرعلی جونم درصحن حرم امیرعلی درکوه سنگی امیرعلی جونم درطرقبه ...
30 آبان 1391

عکس

چندتاعکس ازامیرعلی اونموقع که رفتیم تهران خونه خاله نازی خونه خاله نازی پارک آب وآتش ...
29 آبان 1391

ویروس

چندشب پیش نیمه های شب ساعت3امیرعلی ازخواب پاشدوافتادرواستفراغ سه بارطولانی حالش بهم خوردیه بارم توماشین که داشتیم میبردیمش دکتر نصف شبی بردیمش کلینیک شبانه روزی.دکتروازخواب بیدارکردیم بهش گفتیم حالش بهم خورده دکتره هم باچشمای خوابالوبراش دارونوشت گفت یه آمپولم نوشتم بریدبزنید ازاونجاکه اومدیم بیرون به شوهری گفتم من نمیذارم بهش آمپول بزنی اصلااین دکتره حالش خوب نبودخواب خواب بود رفتیم بیمارستان یه دکتردیگه هم معاینه کنه دکتربیمارستان گفت ویروس واردبدنش شده فعلایه نصفه آمپول بزنه ویه قطره نوشت که سه وعده بهش بدیم گفت اگرفردابهترنشدواسهالم داشت بایدبیادسرم بزنه دیدیم چاره ای نیست آمپولوباجیغ وگریه زد اومدیم خونه خداروشکردیگه بالانیورد همون روز...
19 آبان 1391

مسافرت

چندهفته ای بودقصدمسافرت به تهران خونه خواهرم ایناداشتیم هی جورنمیشدتااینکه سه شنبه دیگه بسم الله روگفتیم وراه افتادیم به نیت اینکه تاشنبه که عیدغدیرهست بمونیم وبرگردیم سه شنبه عصرکه رسیدیم مامانم زنگ زدگفت بی بیم(مامان بابام)فوت کردن ماهم که خسته بودیم نتونستیم برگردیم خلاصه باخواهرم برگشتیم اومدیم تابه مراسماتش برسیم امروزم هفتمش بود خدارحمتش کنه واقعازن خوبی بود.روحش شادویادش همیشه گرامی امیرعلی سرقبربی بیم اینجام خونه مامانم ایناست که کیف خاله ریحانه شوبرداشته دروبازکرده بودمیگفت میخوام برم مدرسه ...
14 آبان 1391

شیطونی

امیرعلی جونم دوسه روزه بایکی ازکابینتهای آشپزخونمون خیلی دوست شده هی میره درشوبازمیکنه وقوطیهای ادویه روبقول خودش میچینه یکی ازقوطیهای شیشه ای روهم دیروزشکوند دیروزداشتم اتاقشوجمع میکردم دیدم صداش نمیاداومدم نگاه کردم دیدم توی درکابینته براخودش یه جایی درست کرده نشسته وداره باقاشق نمکهاروزیرورومیکنه همین که منودیدگفت مامان دارم چیکارمیکنم گفتم نمیدونم من بایدازت بپرسم داری چیکارمیکنی گفت میخوام نمک بریزم غذات دوباره رفتم اتاق واومدم دیدم جاروبرداشته وهی میکشه روسرامیکاگفتم چیوجارومیکنی گفت نمک ریختم جاروکنم مامان دونه(وقتی خرابکاری میکنه بهم میگه مامان دونه)دوا(دعوا)نکنه کلی نمک ریخته بودتوی آشپزخونه که باجاروشم همه روزدزیرکا...
4 آبان 1391

تولد2سالگی

دیشب برای امیرعلی یه تولدخیلی کوچولوگرفتیم فقط خودمون بودیم وخانواده من(بابام اینا) ...
29 مهر 1391

تولد

روزتولدتومیلادعشق پاک است. برای شکراین روزپیشانیم به خاک است . امروزتولد2سالگی امیرعلی جونمه خداروصدهزارمرتبه شکرکه پسرگلم بسلامتی 2ساله شد امروزنتونستم براش تولدبگیرم بی بیم(مامان بابام)بنده خدادیشب سکته کردمنم دیدم اعصابهاداغونه خودمم نگران بودم ونشددیگه...البته امسالم مثل پارسال تولدبزرگ نمیگیرم فقط خانوادهای خودمون منهای خاله نازی وشوهرش که تهرانن ونمیتونن بیان انشالله اگه جورشدفرداشب یه جشن کوچولوبراش میگیرم عکساشم میذارم ممنون ازهمه دوستانی که توپست قبلی تولدامیرعلی روتبریک گفتن اینم عکسای امروزش اینجام هی میگفت مامانوبوس کنم قربون پسرمهربونم برم ...
27 مهر 1391

عکس24ماهگی

این عکسهاهم تقریبامیشه گفت آخرین عکسهای آخرای پرشدن یکسالگی امیرعلی جونمه پسرگلم 5روزه دیگه دوساله میشه ...
22 مهر 1391

24ماهگی

دیشب رفتیم خونه عمه شوهری.مرداورق بازی میکردن امیرعلی هم عاشق کارت وورق ولی بچم هرچی زورزدبهش ندادن آخرشب که اومدیم خونه دوچرخه کوچولواسباب بازیشوسوارشدگفت: برم خونه محسن( پسرعمه بابایی) کارتابگیرم اوخت (اونوقت) زودی بیام اینم عکس چرخ بیچاره که امیرعلی میخوادباهاش بره امروزهی به باباش میگفت بابابرام موبایل بیار(کلیپ موبایل)باباشم داشت فیلم میدیدگفت بذاربعدا.امیرعلی هم رفت اتاقشوبرگشت گفت: بابالفطا (لطفا) موبایل بیار اینم چندتاعکس ...
14 مهر 1391