امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

امیرعلی نفس مامان وبابا

سوار

نمیدونم چه اصراریه سوارچرخ وموتورهای کوچولوش بشه اینم عکس جیگرکم که کارتهای بن بن بن چیده مرتب روی مبل ونشسته تاخستگی درکنه ...
18 مرداد 1391

22ماهگی

عزیزدلم هرچی بزرگترمیشه ماشالله شیرین زبونترمیشه وصدالبته هم زورتر چنروزپیش میخواستیم بریم بیرون رفتیم توی پارکینگ آقای همسایمون(آقای نقیبی)اونجابودباهاش احوالپرسی کردیم.دیروزامیرعلی رفته بودباباباش توکوچه آقای نقیبی ردمیشه امیرعلی میگه:سلام نگیبی وقتی میخوایم بریم بیرون همین که میشینه توماشیم میگه باباناناخوشتله(آهنگ خوشگل)بعدشم ازسرکوچه که میپیچیو بطرف خیابون میگه بابادنبال خوابیده(یعنی بریم دنبال ماشین پلیس) هرچیزی که خیلی دوست داره مثلاخیاروپسته و...میگه مامان گنده بده شباکه میخوادبخوابه تااتمام حجت نکنه نمیخوابه اول میگه مامان فردا ددلا(برون بریم)بعدشم تندتندمیگه خاله جی تی آ(یعنی بریم پیش خاله ریحانه برام بازی جی تی ...
13 مرداد 1391

تب

خاله نازی اومده اینجا دیشبم عروسی دخترخاله حمیده بودانشالله که خوشبخت بشن ولی امیرعلی جونم نتونست بیادآخه جمعه بعدازظهرتب کرده بودتادیشب تب داشت وکم حوصله بودوبیحال.دیروزیه سررفتیم خونه مامان بزرگ فروغ(مامان بابایی)تاعموامیرحسین دیدگفت امیرحسین چمنا(نزدیک خونشون فضاسبزه)باامیرحسین رفت توچمن هاوهرکارش کردم نیومدمامان فروغ هم گفت حالاکه نمیخوادبیادشمابرید.ماهم اومدیم خونه آماده شدیم ورفتیم عروسی شب ساعت1رفتیم دنبالش هنوزبیداربودومنتظر.دیشب که خسته بوداومدیم خونه خوابیدولی صبح که بیدارشداینقدرگریه کردوباناخناش صورتموکند عصری هم خیلی بداخلاق ونق نقوبودفکرکنم بخاطردیشب ناراحت بود  یه روزقبل ازمریضیش بعدازخوردن ناهار(ماکارونی) امیرعل...
18 تير 1391

امیرجون

دیروزمیخواستم خیارپوست بگیرم دیدم امیرعلی رفته نشسته رومبل اشاره میکنه به خیارومیگه مامان امیرجون (یعنی خیاروبده امیرجون) امیرعلی ودایی علی ...
13 تير 1391

دد

اینروزاامیرعلی جون فقط ددمیخوادحتی شباتوخوابم میگه مامان دد.امروزعصرازبس که نق زدوگفت دد.بردمش توخیابون تایه تابی بخوریم.توخیابون اینقدرخوشحال شده بودهی لپمومیکندمیگفت جیجر(جیگر)   توخیابونم فقط میگرده تایه جایی کمی آب ببینه یاپاشوبزنه توآب یاسنگ بندازه توآبه ماشیناکه ازبغلش ردمیشن میگه ماشین گن(ماشین گنده) ماشین پلیسم که میبینه میگه خوابیده.چون شعرشباکه ماتوخوابیم آقاپلیسه بیداره روبراش خوندم فکرمیکنه اسمشون خوابیده هست. شباکه میخوادبخوابه هم حتمابایدقصه آقاگرگه(شنگول ومنگول)براش بگم تابخوابه. ...
9 تير 1391

تب

امیرجونم دوروزپیش تب کردبردمش دکتربراش استامینوفن نوشت.فکرمیکنم مال دندوناشه آخه هرچی میبینه زودی میکنه تودهنش وآخردهنشومیخارونه.فکرکنم سختترین دندونشم همون دندونای آخردهنش باشه.انشالله که زودی دندوناش دربیادوگل پسری هم راحت بشه ...
6 تير 1391

شیطونک

ماشالله این بچه هاخیلی انرژی دارن.امروزباامیرعلی بعدازمدتهارفتیم سرمزاریه دوساعتی تمام قبرهاروپازده وهی ازاین قبرهارفته بالاواومده پایین.بازم باهزارزوروبدبختی آوردمش خونه.خونه هم که اومده بازی کرده تاهمین الان که به زورخوابش کردم دیروزبراامیزعلی شعرنی نی کوچولو چراجیش کردی...خوندم الان که میخواستم بخوابونمش گفت مامان دشویی(دستشویی)اول نفهمیدم چی میگه ومنظورش چیه آخه تاحالادستشویی نگفته بود.بعدفهمیدم منظورش همون شعرجیش رومیگه برام بخون قربونت برم که رابطه بین جیش ودستشویی رومیفهمی شبی بابابایی وامیرعلی رفتیم یه سربیرون.وقتی برگشتیم تااومدم خریدهاروبیارم پایین بابایی هم میخواست درپارکینگ وببنده دیدیم پسری خودش تنهایی پله هارورفته...
26 خرداد 1391

مرد

دیگه پسرم مردشده میره برام خرید عصری بهش گفتم بشین فیگوربگیرتاازت عکس بگیرم رفته تواتاقش ماشینشوآورده گذاشته جلوش بعدمیگه عکس یه عکس که گرفتم رفته ماشینشوگذاشته پاپایی(دمپایی)آورده   دیروزبراپسرم یه بن بن بن خریدم.ازدیروزتاحالا13تاازکارتهای بن بن بن یادگرفته قربون پسرباهوشم برم اینم یه فیگوریه دیگه ...
24 خرداد 1391