امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

امیرعلی نفس مامان وبابا

یکساله شدن وبلاگ

وبلاگ پسرم یکساله شده.مبارکهههههههههههههههههه هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا       ...
24 خرداد 1391

بالاخره اومدم

بالاخره بعدازیه مدت طولانی اومدم.دوباره اسباب کشی کردیم.اینجاهم تلفنش مشکل داشت که شکرخداامروزدرست شدومنم دراسرع وقت خودمورسوندم. امیرعلی جون در20 ماه زندگیش بسرمیبره دندوناش تقریباکامل شده فقط اون ته ته دهنش مونده همه کلماتومیگه یه کوچولوهم جمله میگه عاشق ماشین بزرگه.توخونه بابالش یاهرچی بتونه دست اندازدرست میکنه وهی ماشینشوازروی دست انداززدمیکنه.بیرونم که میریم همین که یه ماشین بزرگ ازبغلش ردمیشه براش دست بلندمیکنه ودادمیزنه:ماشینه    ماشینه بهش میگم اسمت چیه میگه امیره   میگم اسمت آجیت چیه میگه عشل(عسل)نمیدونم آجیش کجابوددیگه اسم باباشم میگه محمد   ولی هنوززورم نرسیده اسم خودمم یادش بدم ه...
23 خرداد 1391

شیطونک

شیطون مامان اینروزاخوابش کم شده وفقط توخونه کیلومترهاراه میره وریخت وپاش میکنه.روزی هفت هشت بارم تواتاقش زلزله8ریشتری میادهمین که میام جمع کنم میادکمک میده وقتی که اتاقش جمع میشه میام بیرون ازپشت سرم دوباره میریزه بهم   امروزوقتی میخواستم لباس بندازم روبندتمام لباساروازتوسبددرآورده بهم داده بعدشم که تموم شدگفت مامان ایره ایره نگوکه منظورش گیرلباسی بوده   دیشبم رفتیم عروسی دخترخاله بابایی(حدیثه جون)فقط ازاول تاآخرش میگفت توپله های ورودی تالاروایسین تامن ازپله هابرم پایین وبیام بالا چی بگم والله که چه بسرماآوردواقعابابچه خیلی سخته که بریم عروسی وخوش بگذره امروزم یه کتاب قصه آورده بودهی میگفت مامان تتاب تتاب منم شروع کر...
14 ارديبهشت 1391

واژه نامه امیرعلی

کلماتی که تا18ماهگی عزیزدل مامان میگه: بابا-باباجان-باباش    مامان-مامان جان-مامانا (بابابزرگ-مامان بزرگ)بابابزگ-مامان بزگ خیار=کیار             هویج=آجا          دایی=داتی       ماشین=آن آن       آهنگ=نای نای کشک=تش         ماکارونی=ماکا         کیک=تیت          کتاب=تتاب                 سطل آشغال=آقالی         عمه=عم     عمو=عام      شیر=شی نی نی=نانا   &...
11 ارديبهشت 1391

واکسن18ماهگی

روز27رفتیم درمانگاه که پسرگلم واکسن18ماهگیشوبزنه بعدازقدووزن بردمش اتاق واکسیناسیون.گفتن واکسنهامون تموم شده هرکی زودتربیادگیرش میاد ماروفرستادن یه درمانگاه دیگه اونجاهم بهمون گفتن بریدسه شنبه بیایدواقعااعصابم خردشده بودانگارصف نونه که هرکی زودتربیادگیرش میاد.باشوهری وامیرعلی رفنیم مرکزبهداشت شکایتشونوکردیم همونجام بخاطرکوتاهی همکاراشون معذرت خواهی کردن وواکسن امیرعلی روهم همونجابهش زدن.شبم پسرگلم تاصبح تب داشت وناله کردالانم که دوروزازش گذشته هی راه میره ومیگه پام پام(یعنی پام دردمیکنه) یه دندون دیگه هم به دندونای امیرعلی اضافه شدبالاسمت راست بین دندونهای جلویی وآسیابی.مبارکت باشه عزیزم. اینم عکس امیرعلی وامیرارسلان(پسرخاله لیلام)...
30 فروردين 1391

بابايي وگل پسر

پسرباباقشنگه بازندگي يه رنگه شب که باباتوخونست پسرباباروشونست بالاوپايين ميره نفس اونوميگيره اماباباميخنده دورغموميبنده اگرچه خيلي خسته اس لباش مثال پسته اس دلش چه شاده شاده خوشيش چقدرزياده پدروپسرتوابران بااون لباي خندان دست علي يارشون خدانگهدارشون ...
2 فروردين 1391

روزعيد1391

صبح زودپاشدم کاراموکردم هي خداخداميکردم اميرعلي هم موقع سال تحويل بيداربشه هي رفتم واومدم وهي نگاش کردم ديدم خيرخواب نازه.تااينکه8دقيقه مونده بودبه سال تحويل ازخواب بيدارشدالبته هنوزم خوابش مي اومدولي تحويلش نگرفتم تاموقع سال سه تايي باهم باشيم. اينم عکسش باوجودخواب فراوان اينم چندتاعکسم قبل ازرفتن به عيدديدني گرفتم.   اين عکسهاهم مال آخرشبه که خسته اومديم خونه مثلابخوابيم آقاتازه ياداسباب بازياش افتاده بود.     ...
1 فروردين 1391

18ماهگي

اميرعلي جونم واردهجدهمين ماه زندگي خودشد ازخدابراي پسر18ماهه ام عمرمفيدوسلامتي خواستارم انشالله سال جديدسالم وشادباشي ...
28 اسفند 1390