امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

امیرعلی نفس مامان وبابا

دوسال ونه ماهگی

عزیزمامانی اینروزاخیلی زورشدی وهمش باجیغ ودادکاراتومیخوای ببری جلومن هم که مخالف زورگفتنم خیلی اعصابم خردمیشه تاباهات راه بیام وقتی میخوایم ازخونه بریم بیرون تابیای آماده بشی ودستشویی بری پشیمون میشم ومیشینم بعدش میای باگریه ازم میخوای بریم بیرون صبح تاچشماتوبازمیکنی میگی مامان برام سی دی ماشینی میذاری.میای پازل بچینیم.برام کتاب میخونی.میای پازل میوهای و...هرچی بزرگترمیشی بیشتروقتمومیخوای نمیدونم چراتنهایی بازی نمیکنی؟ همش دم آشپزخونه میشینی ومن تابیام کاراموبکنم هی بهونه میگیری ومیگی مامان یه چیزی.هرچی هم بهت میدم اون یه چیزی نمیشه چندتاپازل داری که همشوخودت تنهایی میچینی ماشالله به پسرباهوشم که بادوبارچیدن یادگرف...
8 مرداد 1392

بازم اسباب کشی

بازم اسباب کشی داشتم وامروزنتم وصل شده خیلی وقته براگل پسرم مطلب نذاشتم. خونه جدیدمون پشتش باغه ویه جاده خاکی که ازتوش گوسفندردمیشه.روزای اول که صدای زنگوله گوسفندامی اومدامیرعلی میگفت صدای چیه گفتن زنگوله گوسفند.حالاهمین که صداشون میادمیدوه میره بالا میگه مامان بدو( انگوله ها )اومدن همچنان عاشق موتورهای شاسی بلندیابقول خودش موتورهای جی تی آ(gta)هست. اینم عکس امیرعلی وونوس خانم دخترهمسایه جدیدمونه.ده دقیقه باهم بازی میکنن یه ساعت جیغ ودعوا عشق مامانی درمسجد فعلاازفکربچه دوم اومدم بیرون حالاکه همین عزیزم ماروبس.تابعد... ...
31 تير 1392

عکس

اینروزاهمش بهونه میگیری وحوصلت سرمیره.همش میای میگی مامان چه بازی بکنم بعضی وقتاکه حوصلت سرمیره باهام دعوامیکنی ولی یه دقیقه بعدش کلی بوس وبغلم میکنی.قربون قلب مهربونت جدیداعاشق تخته فنرشدی وقتی میری روی تخته هاباگریه وبه زوربایدبیاریمت بیرون صدای ماشین بابایی که میادمیری دروبازمیکنی وبهش میگی باباجونی خسته نباشی ...
18 خرداد 1392

دردودل

امیرعلی جونم نمیدونم وقتی این مطلب هارومیخونی چندسال داری ولی میخوام اینوبهت بگم که مامانی عاشقانه دوستت داره وبهترین هاروبرات آرزومیکنه منوببخش اگربعضی وقتهاکم حوصله بودم وباهات دعواکردم یاسرت دادزدم ولی همیشه دوستت دارم جیگرکم به خاطرگل رویت تموم سختی هایی که توی حاملگی وسزارین کشیدم وفراموش کردم ودیگه ازقرص استفاده نمیکنم میدونم الان ازبچه کوچولوخوشت نمیادولی مطمنم چندسال دیگه به دردهم میخوریدوتنهانیستی.انشالله خداهم به زودی یکی دیگه ازفرشته های آسمونیشوبهمون ببخشه. خداروهزاران هزااااااااااااااااااااااااااااااااااارمرتبه شکربه خاطربچه سالم ونعمتهای فراوونش ...
14 خرداد 1392

کچل

بالاخره موهای امیرعلی روکوتاه کردم اولش دلم نمی اومدولی وقتی دیدم خیلی عرق میکنه گفتم بیخیالش دوباره درمیاد اینجامیگفت مامان ببین چه بزرگ شدم دارم کت(تک)میندازم ظهرجاتون خالی کوبیده مرغ درست کردم هی میخوردوهی میگفت دستت دردنکنه چه خوشمزست به به ...
2 خرداد 1392

علایق عشق مامانی

امیرعلی جونم عاشق پارک وسرسره بازیه بازی جی تی آ(gta)روخیلی دوست داره یه روزتلویزیون داشت فوتبالیستهارونشون میدادنشست تاآخرشونگاه کردوپرسیداین که گل میزنه کیه منم گفتم سوباساهمین که تمام شدگفت مامان بروبرام کلاه بیارمیخوام سوباباشم بازی کنم الانم روزاکلی سوبابازی میکنه اینم عکساش توخانه کودک       ...
30 ارديبهشت 1392