شیطونک
شیطون مامان اینروزاخوابش کم شده وفقط توخونه کیلومترهاراه میره وریخت وپاش میکنه.روزی هفت هشت بارم تواتاقش زلزله8ریشتری میادهمین که میام جمع کنم میادکمک میده وقتی که اتاقش جمع میشه میام بیرون ازپشت سرم دوباره میریزه بهم امروزوقتی میخواستم لباس بندازم روبندتمام لباساروازتوسبددرآورده بهم داده بعدشم که تموم شدگفت مامان ایره ایره نگوکه منظورش گیرلباسی بوده دیشبم رفتیم عروسی دخترخاله بابایی(حدیثه جون)فقط ازاول تاآخرش میگفت توپله های ورودی تالاروایسین تامن ازپله هابرم پایین وبیام بالا چی بگم والله که چه بسرماآوردواقعابابچه خیلی سخته که بریم عروسی وخوش بگذره امروزم یه کتاب قصه آورده بودهی میگفت مامان تتاب تتاب منم شروع کر...
نویسنده :
مامانی
23:57