بازمانده های تولد
امیرعلی قشنگم امسالم نتونستم برات تولدبگیرم چون عمه بابایی فوت کردوعذادارشدیم.ولی بابابزرگ ومامان بزرگ وخاله ریحانه وخاله نازی ودایی علی برات یه کیک وچندتاکادوگرفتن.دستشون دردنکنه
اینم اولین عکس3در4که برای دفترچه بیمه میخواستیم.البته این عکس کیفیت نداره چون باگوشی ازروی عکست گرفتم.
الانم که دیگه شکرخداسه سالت تموم شده وواردچهارسالگی شدیهرروزم شیطون تروزورترمیشی.ماشالله زبونتم اینقدشیرین ودرازشده که اصلانمیتونم جلوتوبگیرمهمین که سالمی خداروروزی صدهزززززززززززززززززززاربارشکرمیکنم
توی خونه هم که دیکتاتوری.همین که من وبابایی میخوایم تلویزیون ببینیم سریع میری وبرای خودت باب اسفنجی وماشینهاو...میذاری.هرروزم که یه پازل جدیدازمون میخوای
واقعادیگه اتاقت برای اسباب بازی جانداره ولی همش میگی من حوصلم سررفته.موبایلتوبده بازی کنم
امسالم خیلیاگفتن بذارمت مهدکودک ولی نبردمت حالاکه خودم خونه ام چه کاریه.میخوام تامیخوای بخوابی وبخوری وبازی کنی تاانشالله5سالگی ببرمت مهدوبعدشم پیش دبستانی