امیرعلی جونم الان توی آخرین ماه از سال اول زندگیشه بعدازغذاخوردن دستاشومیبره بالا میگه الهی شکر همین که لبتاپوروشن میکنم میدوه خودشومیرسونه میگه مامان موتوری بیارمیگم نیست میگه ماشینی بیارمیگم نیست میگه پس سی دی بیار نفس(نصب)کن هرپرایدی میبینه میگه ماشینه بابابزرگه همه پژوهاهم ماشین باباشه علاقه زیادی به نقاشی کشیدن داره همش یاداره نقاشی میکشه یاداره بقول خودش مداداشوتلاش(تراش)میکنه زیادبابچه های دیگه نمیتونه بازی کنه ولی خودش تنهایی چندساعت بازی میکنه دستشویی رفتنشم هرکاری میکنم خبرنمیکنه هروقتم میبرمش توتوالت بهش میگم جیش کن اصلااونجاکاری نمیکنه ولی همین که ازتوالت میارمش بیرون تواتاقش جیش میکنه صبحاکه توآشپزخونه کاردا...