سفره خانه
امروز غروب من وبابایی وامیرعلی رفتیم بیرون بعدشم باهم رفتیم سفره خانه سنتی پیتزاوسیب زمینی خوردیمخیلی خوش گذشت.اونجایه مجسمه بوداسیاه رنگ موفرفری بودکه ازاول تاآخرش امیرعلی هی نگاش میکردوبهش میگفت عمونمیدونم یادکدوم عموش می افتاد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی