امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

امیرعلی نفس مامان وبابا

عکس

تهران-شهربازی حرم شاه عبدالعظیم(ع) اولین موتوری که امیرعلی جونم کشیده ...
21 دی 1392

مشهد

واااااااای نمیدونیداینجاچه هوای سررررررررررردوخشکی هست اصلابارون نزده خیلی هم ویروس ومریضی زیادشده من که بلدنیستم ولی قدیمیامون میگن اگه یه بارون بزنه مریضی وویروس هاازبین میرن.خداجووووووووووووون لطفابارووووووووووون خودم الان سه هفته هست سرماخوردم هرچی هم دارومیخورم مریضیم تموم نمیشه .بخاطرهمینم هست که خیلی وقته برای گل پسرم پست نذاشتم اصلاحال وحوصله نداشتم. خوووب خداروشکرامسال هم تومحرم امام رضاماروطلبیدمشهد.من وبابایی وامیرعلی وبابابزرگ(بابای خودم)جای همتون خالی خوب بودباقطاررفتیم .اونجاهم چهارروزموندیم ازبس سردبودزیادنمیشدبیرون رفت ولی بازم خوب بود.این عکس روتوی قطارگرفتم خیلی کیفیتش خوب نشده این هم توباغ وحش وکیل آباد اینم توی حر...
27 آذر 1392

محرم92

امیرعلی جونم هرروزصبح که چشماتوبازمیکنی اگه پیشت نباشم کلی صدام میکنی ومیگی بیاپیشم بخواب بعدازنیم ساعت که پیشت میخوابم پامیشی میگی خوب حالانوبت سی دی گذاشتن واقعاخسته شدم ازقیافه باب اسفنجی ومک کویین روزی ده باراینارومیبینی دستشویی رفتنت هم که همش بازوره والتماس بااین همه اسباب بازی که داری همش حوصلت سررفته ونق میزنی وبهونه میگیری خیلی دوست داشتم آدم حوصله داری بودم وهمه کارهاتوبدون کوچکترین اعتراضی تحمل میکردم ولی حیف که کم طاقتم ودلم میخوادهمیشه منظم ومرتب باشی اتاقت هرروزمرتب باشه و...میدونم کارم اشتباهه ولی دارم سعی میکنم کمی بیخیال بشم اینجوری به نفع هردوتامونه جدیدادیگهplay 2(پلی استیشن)هم بازی میکنی اینم عکسای محرم امسال ...
24 آبان 1392

بازمانده های تولد

امیرعلی قشنگم امسالم نتونستم برات تولدبگیرم چون عمه بابایی فوت کردوعذادارشدیم.ولی بابابزرگ ومامان بزرگ وخاله ریحانه وخاله نازی ودایی علی برات یه کیک وچندتاکادوگرفتن.دستشون دردنکنه اینم اولین عکس3در4که برای دفترچه بیمه میخواستیم.البته این عکس کیفیت نداره چون باگوشی ازروی عکست گرفتم. الانم که دیگه شکرخداسه سالت تموم شده وواردچهارسالگی شدی هرروزم شیطون تروزورترمیشی.ماشالله زبونتم اینقدشیرین ودرازشده که اصلانمیتونم جلوتوبگیرم همین که سالمی خداروروزی صدهزززززززززززززززززززاربارشکرمیکنم توی خونه هم که دیکتاتوری.همین که من وبابایی میخوایم تلویزیون ببینیم سریع میری وبرای خودت باب اسفنجی وماشینهاو...میذاری.هرروزم که یه پازل جدیدازمون...
6 آبان 1392

تولدت مبارک

                            عشق مامان تولدت مبارک وجودتوتنهاهدیه گرانبهایی بودکه خداوندمن رالایق آن دانست وهدیه من به تونازنین قلب مادری است که فقط برای تومیتپد.دوستت دارم پسرم.تولدت مبارک   امروزتولدته عزیزمامان.ولی من نتونستم برات تولدبگیرم عمه بابایی فوت کرده.همگی خیلی ناراحتیم خدابیامرزخیلی خانم خوبی بودخدارحمتش کنه.انشالله سال دیگه برات یه تولدخشگل میگیرم.خداروصدهزااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...
27 مهر 1392

ویروس

امان ازاین ویروس.تابستون ویروس زمستون ویروس.امیرعلیم چندشب پیش تب ولرزکردبعدش که تبش قطع شدافتادرواسهال هرچی میخوردبلافاصله دفع میکرد بچم خیلی هم چاق بودواضافه وزن داشت همین یکیوکم داشت برای اولین بارم آزمایش خون داد وآزمایش ادرارومدفوع که نشان دادروده هاش عفونت شدیدداره الان دوروزه داره دارومیخوره کمی بهتره شکرخداتعداددفعات مدفوعش هم کم شده جدی جدی آدم تابیادیه بچه روبزرگ کنه خیلی سخته مخصوصابامریضیهای الان بازهم هزاران بارشکرکه مشکل خاصی نداشت.شکر.شکر.شکرو... امروزصبح داشتم غذادرست میکردم امیرعلی ازتواتاقش صدام زدگفت مامان سریع بیارفتم میگه چندتاعکس باحال ازم بگیر همشم میگه من بن تن هستم عشق من دوست دارم گل پسرنازم...
4 شهريور 1392

دوسال ونه ماهگی

عزیزمامانی اینروزاخیلی زورشدی وهمش باجیغ ودادکاراتومیخوای ببری جلومن هم که مخالف زورگفتنم خیلی اعصابم خردمیشه تاباهات راه بیام وقتی میخوایم ازخونه بریم بیرون تابیای آماده بشی ودستشویی بری پشیمون میشم ومیشینم بعدش میای باگریه ازم میخوای بریم بیرون صبح تاچشماتوبازمیکنی میگی مامان برام سی دی ماشینی میذاری.میای پازل بچینیم.برام کتاب میخونی.میای پازل میوهای و...هرچی بزرگترمیشی بیشتروقتمومیخوای نمیدونم چراتنهایی بازی نمیکنی؟ همش دم آشپزخونه میشینی ومن تابیام کاراموبکنم هی بهونه میگیری ومیگی مامان یه چیزی.هرچی هم بهت میدم اون یه چیزی نمیشه چندتاپازل داری که همشوخودت تنهایی میچینی ماشالله به پسرباهوشم که بادوبارچیدن یادگرف...
8 مرداد 1392