شیطونی
امیرعلی جونم دوسه روزه بایکی ازکابینتهای آشپزخونمون خیلی دوست شده هی میره درشوبازمیکنه وقوطیهای ادویه روبقول خودش میچینه یکی ازقوطیهای شیشه ای روهم دیروزشکوند دیروزداشتم اتاقشوجمع میکردم دیدم صداش نمیاداومدم نگاه کردم دیدم توی درکابینته براخودش یه جایی درست کرده نشسته وداره باقاشق نمکهاروزیرورومیکنه همین که منودیدگفت مامان دارم چیکارمیکنم گفتم نمیدونم من بایدازت بپرسم داری چیکارمیکنی گفت میخوام نمک بریزم غذات دوباره رفتم اتاق واومدم دیدم جاروبرداشته وهی میکشه روسرامیکاگفتم چیوجارومیکنی گفت نمک ریختم جاروکنم مامان دونه(وقتی خرابکاری میکنه بهم میگه مامان دونه)دوا(دعوا)نکنه کلی نمک ریخته بودتوی آشپزخونه که باجاروشم همه روزدزیرکا...
نویسنده :
مامانی
21:47