امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

امیرعلی نفس مامان وبابا

تل سر

امروزصبح امیرعلی رفته بودتواتاق خاله ریحانه وتل سرشوبرداشته بودوهی میزدتوموهاش ...
16 آبان 1390

حرف زدن

جیگرطلامامان اینروزاخیلی تلاش میکنه که خیلی ازکلماتوبگه تقریباکلماتی که بهش میگیموتکرارمیکنه.امشب به باباش میگفت ممد(اسم باباش محمده)ودستاشوبازمیکردتابغلش کنه صبحهاهم همین که ازخواب بیدارمیشه میگه ماماجارو اگه خونه جاروهم نخوادبایدجاروکنیم سرسفره هم به غذامیگه دوا یه کوچولوهم سعی داره که خودش بدون کمک وایسه.ظاهرافعلاازراه رفتن خبری نیست ولی بلبل زبونه شبی من وبابایی دستاشوگرفته بودیم تاتوآشپزخانه راه ببریمش خیلی تندتندراه میرفت بایدمیدویدیم باهاش ...
14 آبان 1390

نشستن

عزیزمامان دیگه کج نشستنو خداروشکرفراموش کردالان دیگه دوزانووچهارزانومیشینه.   ...
11 آبان 1390

سفره خانه

امروز غروب من وبابایی وامیرعلی رفتیم بیرون بعدشم باهم رفتیم سفره خانه سنتی پیتزاوسیب زمینی خوردیم خیلی خوش گذشت.اونجایه مجسمه بوداسیاه رنگ موفرفری بودکه ازاول تاآخرش امیرعلی هی نگاش میکردوبهش میگفت عمو نمیدونم یادکدوم عموش می افتاد   ...
11 آبان 1390

دندون هشتم

دندون هشتم امیرعلی جونمم نیش زد(پایین سمت چپ)گل پسرم اینروزافقط جیغ میزنه نمیدونم همه بچه هاتواین سن اینجورین شایدم مال دندونش باشه ...
11 آبان 1390

دد

عزیزمامان امروزکلیدهای خونه روآورددادبهم گفت:ماما دد دوسه روزم هست صدامون که میزنه جوابشومیدیم دوسه تاکلمه میگه که نامفهومه وقتی بهش میگم چی میگی بادستش اشاره میکنه که منظورشوبرسونه ...
5 آبان 1390

خرید

امروزعصرمن وبابایی وامیرعلی رفتیم بیرون.شوهرخاله بابایی(عموعباس)جدیدایه مغازه وسایل آشپزخانه بازکرده ماهم رفتیم ببینیم چه خبره وچی داره که امیرعلی جونم گل خریدکرد.همین که گلهارودیدگفت:مال منه مال منه.وکلی ازگلهاروبرداشت که بالاخره تونستیم راضیش کنیم دوتاشو برداره.این دوتاگلم سلیقه خودشه   گلهاروهم گرفته بوددستش وهی زبونشودرمیآورد حالایاازخوشحالی بودیامیخواست بگه زورتون بگیره دوتاشوخریدم     ...
5 آبان 1390