امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

امیرعلی نفس مامان وبابا

هنرهای یکسالگی

گفتن کلمات:بابا-ماما-جارو-آب-بابابزرگ-مامابزرگ-ماله منه-دد-تته-به به-توتو-پنبه-تاتا نازی میکنه وقتی میگم کوزبون امیرعلی فوری زبونشودرمیاره دستمال برمیداره کمک مامانش میزتلویزیون و... راگردگیری میکنه کنترلومیگیره طرف تلویزیون که شبکه عوض کنه باهرآهنگی دست میزنه-کمرشوقرمیده وبادهنش تق تق میکنه عاشق جاروازهمه رقمش دستی وبرقی و... به ماشین وسه چرخه وکالسکه میگه هان هان بادست گرفتن به مبل و...راه میره فقط کافیه یه کاریوجلوش انجام بدم سریع تقلیدمیکنه وقتی بهش میگه لالاکن سریع سرشومیذاره زمین که لالاکنه بوس میکنه وقتی هم دوستیش خاله خرسه بشه بوسش دندون میشه شونه برمیداره موهاشوشونه میکنه هرچیزی هم میبینه میگه ...
4 آبان 1390

باهوش مامان

دیروزوقتی که نشستیم توماشین بابایی امیرعلی جونم یه کارجالب کردانگشت اشارشوگذاشت روبالابرشیشه ماشن که بیاره پایین(من همین که میشینم توماشین اول شیشه رومیدم پایین)   قهرکردنم یادگرفته دیشب وقتی داشتم اسباب بازیاشوجمع میکردم هی یه چیزایی میگفت(بببب ددد)وهی کپلی روزمین میخوابیدپامیشدیه کم نگاه میکردودوباره یه چیزایی میگفت ومیخوابید(که چراداری اسباب بازیاموجمع میکنی)   دیروزیه شیشه نوشابه دستش بودتوش یه کم نوشابه بوددیدم رفت لیوانشوآوردهی شیشه رومیزدبه لیوان ومیگفت ماما ماما(یعنی نوشابه برام بریزتولیوان بخورم)   صدای ماشین بابامومیشناسه همین که صدای ماشینش میادمیره پشت درومیگه بابزگ   وقتی داریم دربارش حرف ...
4 آبان 1390

عشق من

دنیایم رامیدهم برای لبخندت.هراسی نیست شادکه باشی دوباره دنیاازآن من است ...
2 آبان 1390

جیگری

امیرعلی جون وقتی چیزی دستشه که دوستش داره وبه زوربهمون میخوادبده دندوناشوبهم فشارمیده وبه زورلبخندمیزنه ...
2 آبان 1390

واکسن یکسالگی

امروزصبح امیرعلی جون باسه روزتاخیر(به علت تب)واکسن یکسالگیشوزد(ران پای راست)همین که خوابوندمش روی تخت گریه کردتاوقتی که بلندش کردم ولی خداروشکرواکسنش بعدش نه تب داشت ونه درد. آخیششششششششششششش خیالم راحت شدخیلی دلشوره واکسنشوداشتم دیشب تاصبح توخواب صدباررفتم درمانگاه واومدم بعدش هم باامیرعلی ومادرجون فروغ رفتیم بازاربرای گل پسرخریدکردیم که البته مادرجون فروغ تموم هزینه های خریدرامتحمل شد. براش کاپشن وجوراب مردعنکبوتی وکفش اسپرت چراغدارو بلوزبافتنی وسویشرت کلاه داروکلاه خرسی خریدیم     ...
30 مهر 1390

زبون

امیرعلی جونم تازگیهازبون درازشده همین که میگیم کوزبون امیرعلی سریع توهرموقعیتی باشه زبونشودرمیاره. ...
29 مهر 1390

مریضی

امیرعلی جونم خداروشکرحالش بهترشده فردامیخوام ببرمش واکسن بزنه.خداکنه خیلی دردنداشته باشه وپسرم اذیت نشه. ...
29 مهر 1390

کادوهای تولد

من وبابایی کلی بلوزوشلوارخشگل خشگل براش گرفتیم   مادرجون فروغ سه چرخه براش خرید   مادرجون فاطمه هم اسباب بازی خونه سازی وعروسک ویه کلاه   دایی علی هم بهش پول داد ...
29 مهر 1390