امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

امیرعلی نفس مامان وبابا

خرابکاری

اینم خرابکاری امشب امیرعلی خان میخواست خودش ماست بخوره اونم نه باقاشق بادست اینم نتیجش دست وموومژه ولباسو...راپرماست کرد پسرکم اینروزاخیلی شکموشده امشب یه فیلم داشتیم میدیدیم روی میزشون میوه گذاشته بودن رفته بودچسبیده بودبه تلویزیون وهی میگفت اینااینا.تابهش میوه ندادم ساکت نشد اینم دوتاعکس دیگه که امشب ازپسرقشنگم گرفتم ...
21 آذر 1390

14ماهگی

امیرعلیم اینروزاتعدادقدمهاش بیشترشده چهارپنج تاقدم که راه میره خوشحال میشه ومیخوادبدوه که میخوره زمین ولی دیگه کم کم راه افتاده اسباب بازیهاشوبادهنش میگیره ووقتی میخوادصدامون بزنه که نگاهش کنیم صدانمیزنه که یه بارخدایی تکرده اسباب بازیش ازتودهنش نیفته هی میگه هووووووووووووم هووووووووووووووم تانگاش کنیم خداروشکرتاکسی بابایی هم اومده وبابایی ازبلاتکلیفی کارش دراومدخداروشکر به مرداچه غریبه باشن وچه آشنا میگه عمووبه خانمهامیگه عمه وقتی بهش میگیم حسین حسین کن دوتادستاشومیبره بالاومحکم میزنه روشکمش   وقتی کسی جلوش گریه میکنه یادستشومیذاره روصورتش ادای گریه درمیاره خیلی ناراحت میشه واینقدرصداش میزنه ونازش میکنه تادستشواز...
18 آذر 1390

راه رفتن

امیرعلی جونم خداروشکردیگه راه افتاده هرچندکه توراه رفتنش زیادزمین میخوره ولی دیگه کل خونه راباراه رفتن طی میکنه.خداروشکرعزیزدلم ...
18 آذر 1390

عاشورا

امیرعلی جون دوتاکلمه دیگه هم یادگرفت به نی نی میگه نانا به اسباب بازی هم میگه ابازی الله اکبرم میگه البته میگه ااااااااااااااباصدای بلندوبعدسرشومیذاره روی مهر دیشبم امیرعلی بردم مسجدمیخواست بابچه پسرایی که اونجابودن بازی کنه بخاطربازی کردن بااوناوذوق وشوقی که داشت می ایستادوچندقدم دنبالش میرفت ومیخوردزمین فکرکنم اگه دوسه شب دیگه بریم مسجددیگه حسابی راه بیفته اینم عکسهای جیگرمامانی درسال اول ودوم روزعاشورا(دوماهگی وچهارده ماهگی) امام حسین نگهدارت عزیزمامان   ...
16 آذر 1390

لغت نامه

امروزخاله نازی رفت ولی بالاخره هرکسی بایدبره سراغ زندگیش.تواین مدتی که اینجابودامیرعلی خیلی بهش وابسته شده بودوبهش میگفت مامان انشالله آجی جون هرجاهستی سالم وشادباشی امیرعلی جونم درسته همه کلماتونمیگه بگه ولی کاملا هرچی بخوادبازبون خودش واشاره بهمون میفهمونه دوتاکلمه دیگه هم به لغتنامه امیرعلی اضافه شده مثل جوراب که بعضی وقتهاهم بهش میگه جوبال چاقومیگه.   ...
10 آذر 1390

ایستادن

امیرعلی جون دیگه بدون کمک می ایسته البته تازمانی که حواسش نیست همین که میفهمه خودش بدون کمک ایستاده میخنده ودستشومیگیره به جایی یامیشینه ...
8 آذر 1390

رقصیدن

امیرعلی اینروزاپای ثابت کامپیوترشده میادمیشینه پای میزکامپیوتروهی دستاشوتکون میده یعنی برام آهنگ نی نای نای بذارموقع غذاخوردنشم حتما بایدباموبایل براش آهنگ بذارم تاغذابخوره. اینم عکسش موقع نی نای نای وقتی هم که آهنگ تندشدلباسشوبرداشت واونوتکون میداد   ...
8 آذر 1390

عکس

اینم چندتاازعکسهای امیرعلیم که خودم طراحی کردم براتوآلبومش       ...
4 آذر 1390

آرایشگاه

خیلی وقته برای گل پسرم مطلب نذاشتم آخه خاله ناری اومده اینجاهمش باهم میریم بیرون یامهمون داریم خلاصه وقت نشددیگه ولی توهمین هفته دوتاکارمثبت براگل پسرم انجام دادم.اول اینکه عکسهاشواز1ماهگی تایکسالگی طراحی کردم وچاپ کردم وبالاخره آلبوم یکسالگی امیرعلی هم عکسدارشداصلاتوآلبومش عکس نداشت همه عکساش توکامپیوتربود دوم اینکه موهای جیگرطلاروهم کوتاه کردم خیلی دوست دارم بذارم موهاش بلندشه ولی فکرکنم زودباشه چون این روزای آخرهی دست میکردتوموهاش وموهاشومیکشید.ازاول هفته که میخواستم ببرمش موهاشوکوتاه کنم نشدتادیروزکه بالاخره موفق شدم آخه بارون می اومدنمیشدببرمش من عاشششششششششششششششششششششششق بارونم ولی ایندفعه دلم میخواست هوازودی آفتابی بشه ا...
4 آذر 1390