امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

امیرعلی نفس مامان وبابا

کچل مامان

موهای گل پسری بلندشده بودمنم دوباره چندروزی بورهمین که به موهاش نگاه میکردم تب ولرزآرایشگاه بردنشوگریه های سرسام آورش می اومدسراغم. دیشب به بابامحمدگفتم موهاشوخودش ماشین کنه که خداروشکرقبول کرد(امیرعلی که گریه میکنه دلش طاقت نمیاره)وگل پسروکچلش کردیم یه کمم گریه کردولی خداروشکربه خوبی وخوشی تموم شدولی دیشب وامروزبه باباییش کم محلی میکردوهی دست میذاشت روسرش ومیگفت بوواینم عکسش       اینم عکس امیرعلی وآرمان(پسرداییم)که دوپشته سوارسه چرخه شدن بالاخره بایدیه جوری دوتاشونوراضی میکردیم       دوتاکلمه دیگه هم به واژه نامه امیرعلی اضافه شده:هاپو=آپو        &nbs...
28 دی 1390

15ماهگی

دیروزدیدم از15ماهگی امیرعلی عکس نگرفتم همین که رفتم دوربینوآوردم امیرعلی هم سریع یه شلواری انداخت رو شونش وهی خودشوکج وراست میکردمثلامیخواست فیگوربگیره شلواره هم مثلاازاین خزهاهست که توآتلیه میندازن روشونشون اینم فیگورهاش     اینروزاهم عاشق ماشین بازی وتوپ بازی شده ماشینشوبرمیداره وهی دورخودش میچرخه وبازی میکنه.خیلی هم حسودوگداشده پسرای همسایمون که میان اینجااگه وسایلشوبردارن فوری میدوه ازشون میگیره بعدشم یه دونه میزنه پس گردنشون   اینم بازی جدید2012که امیرعلی اختراع کرده یه پشه کش برمیداره ویه شلواریابلوزی بهش آویزون میکنه وهی توهواتکونش میده   ...
7 دی 1390

واژه نامه امیرعلی

کلمه هایی که امیرعلی جون به زبون خودش میگه اسباب بازی=ابازی                     کتاب=تتاب  جوراب=جوجاب تاب=تابو آب=آبو حمام=امام نی نی=نانا                     ...
29 آذر 1390

الله

اینم عکس امیرعلیم که رفته بودمقنعه نمازسرش کرده بودوهی سجده میکردومیگفت الله ...
29 آذر 1390

محمدم دوست دارم.

کنارم هستی امادلم تنگ میشه هرلحظه خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه کنارم هستی وبازم بهونه هامومیگیرم میگم وای چقدرسرده میام دستاتومیگیرم یه وقت تنهانری جایی که ازتنهایی میمیرم ازاینجاتادم درهم بری دلشوره میگیرم فقط توفکراین عشقم توفکربودن باهم محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم میدونم که یه وقتایی دلت میگیره ازکارم روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم محمدعزیزم دوست دارم ...
25 آذر 1390

خبرای جدید

عزیزمامان چندروزنتونستم بیام برات بنویسم متاسفانه دایی بابایی (دایی جعفر)فوت کرده بودماهم درگیرمراسم بودیم دیروزهم سومش بودخدارحمتش کنه اینم شیطون مامان که وقتی دیددستش به دستگیره درنمیرسه رفت یه کوسن آوردگذاشت زیرپاش تامثلادروبازکنه وبره بابابزرگشوازخواب بیدارکنه قربون مغزکوچیکت بشم عزیزم اینم امیرعلی جونم باموتورش ...
25 آذر 1390

خرابکاری

اینم خرابکاری امشب امیرعلی خان میخواست خودش ماست بخوره اونم نه باقاشق بادست اینم نتیجش دست وموومژه ولباسو...راپرماست کرد پسرکم اینروزاخیلی شکموشده امشب یه فیلم داشتیم میدیدیم روی میزشون میوه گذاشته بودن رفته بودچسبیده بودبه تلویزیون وهی میگفت اینااینا.تابهش میوه ندادم ساکت نشد اینم دوتاعکس دیگه که امشب ازپسرقشنگم گرفتم ...
21 آذر 1390